قیافهاش یک جور خاص است. نه خیلی شیک و پیک و عصا قورت داده و نه خیلی ولنگ و واز و بیکلاس! الکی اسپرت نیست. از آنهایی نیست که در چهرهاش ادعا و خودخواهی موج میزند.
بیشتر به آدمهای موذی میخورد. از همانهایی که میدانی یک چیزی در چنته دارند که تو نداری. موجودی است این Cکلاس. وقتی سال 1993 با آن چراغهای مربعیاش روی کار آمد کسی فکرش را نمیکرد که بتواند تا این حد محبوب قلبها شود. نسل بعدیاش در 2000 ترکاند. با چراغهای دایرهای به هم چسبیده گیرایی خاصی داشت. قربانش شوم، مرسدس هم در قسمت مشخصات فنی چیزی کم نگذاشته بود.
با معرفی این خودرو بود که آمارهای مالی مرسدسبنز و در صدر داستان دایملر مدام ارقام مثبت و رو به پیشرفت را نشان میداد. تا اینکه در سال 2007 روند خوب تولید و فروش Cکلاس با رونمایی از مدل W204 تبدیل به روند عالی شد. یک بازگشت باشکوه به چراغهای مکعبی. داستان امروز داستان تقابل نسخههای تقویتشده فیسلیفت 2011 آن است. سوال این است که مرسدسبنز Cکلاس با تیونینگ AMG بهتر است یا Brabus؟
طراحی
قبل از خوردن یک غذا چه جوجه کباب باشد چه اشگنه، این قیافه آن است که اول به چشمتان میآید. سوال آسان است ولی جوابش سخت است. چهره کدام یک زیباتر است؟ ببینید رفقا؛ من یک چیزی میگویم به کسی برنخورد خدایی نکرده. تمام دنیای مرسدسبازی و مرسدسسواری به آن نماد نقرهفام روی کاپوتش است. حتی بزرگترین تیونرها با پرقدرتترین مدلها هم وقتی لوگوی ستارهای را از روی کاپوت و جلو پنجره حذف میکنند انگار تمام مفهوم خودرو را از آن گرفتهاند.
مثلاً همین برابوس بولت. شاید تهاجمیتر و خشنتر باشد ولی بنز نیست. خداییش دروغ میگویم؟ واقعاً معنی آن B بزرگ وسط جلوپنجره چیست؟ یعنی تیونرهایی مثل Wheelsandmore و یا Edo بلد نبودند این کار را کنند؟ فقط کسانی مثل Brabus، Carlsson و Vath هستند که چنین دست گلهایی به آب میدهند.
نخیر قربان! برابوس در این قسمت قبول نمیشود که هیچ یک تجدید هم میزند بر بدن. اما از حق نگذریم خوب توانسته مفهومی سیاه یکدست را در کل خودرو پیاده کند. مخصوصاً وقتی از نوع مات آن استفاده میکند که دیگر حرفی باقی نمیماند. در مقابل Black Series خود جنس است. اصلِ اصل. به همین خاطر است که مرسدس آن را در سایت رسمیاش گذاشته. نشان میدهد که احترام به سنت سرش میشود. خیلی ساده و منطقی از بال عقب و رینگهای عریض به عنوان تنها المانهای اسپرت استفاده کرده است. مثل خیلیهای دیگر. اما انگار نه انگار در دلش غوغایی از اسببخار برپاست.
در بحث طراحی داخلی اصلاً ورق برمیگردد. توقع داریم یک محصول خاص، کابین خاصی هم داشته باشد ولی اینطور نیست. مشکیپوش فقط از صندلیهای اسپرت و غربیلک جنس جیر بهره برده است و لا غیر. در مقابل بولت کاملاً میدانسته چطور هیجان را به رگ و پی راننده تزریق کند.
امکانات
میدانید فرق مشکیپوش و بولت در چیست؟ ایامجی یک سفینه ساخته و برابوس یک موشک. قاعدتاً سفینهها به لحاظ امکانات در سطح بالاتری هستند ولی این موشکها هستند که سرعت بالاتری دارند. نسخهای که AMG برای Black Series پیچیده خیلی خودروییتر و به عبارتی شهریتر و خلاصه که آدمحسابیتر است. اما Brabus و کلیه اراذل این خانواده به خصوص Bullit خیلی کاری به این مسایل ندارند.
آنها میگویند ما چیزی ساختهایم که بیرقیب است. شما هم غیر از این نمیخواهید. میخواهید؟ اینکه درون مشکیپوش انبوهی از دکمههای هوشمند تعبیه شده، حس خوبی القا میکند. مثل یک خلبان شکاری قبل از حرکت باید به عقربهها و نمایشگرها دقت کنید. اگر اهل این برنامهها باشید شدیداً سرگرمتان میکند. اما برابوس قصه دیگری دارد.
مثل یک DragSter (خودرو مخصوص درگ) طراحی شده است. مهمترین لوازمی که درون کابین دیده میشود دستهدنده، فرمان و پدال گاز است. آنها میگویند به جای اینکه کلی روی سیستمهای دست و پاگیر کامپیوتری وقت و هزینه بگذاریم، میرویم سراغ دو جفت رینگ و لاستیک درست درمان که راننده و خودرو را در هر شرایطی سر حال نگه دارد. همین است که وقتی شما با AMG به سرعت نهاییاش میرسید، Brabus دو بار تا 300 کیلومتر در ساعت رفته و برگشته است!
سیستم تعلیق
مشکیپوش شاید از اکسلهای 3 پیونده مستقل برای زیر فنربندی خود استفاده کرده باشد ولی در کل یک تخته سنگ به تمام معناست. شاید اگر مثل بامو از مکانیزم مفصلی به جای تورشن قدیمی استفاده میکرد، اوضاعش کمی بهتر میشد.
برابوس حربه دیگری برای سیستم تعلیق دارد. مهندسان این شرکت ترجیح میدهند از در حالت معمولی از روشهای سنتی فنرپیچ و کمک فنر روغنی استفاده کنند. در صورت لزوم زمانی که راننده بخواهد سریعاً مکانیزم پایداری الکترونیکی وارد مدار میشود. ولی باید در نظر داشته باشید که خودروهایی در این کلاس کاری به دلیل قدرت بالای مانور معمولاً سیستم تعلیق سفتی دارند.
قوای محرکه
یعنی الان منتظرید من بگویم برتری با کدام است؟ یعنی برابوس بولت انتخاب دیگری هم گذاشته است؟ گویا با اعصابی متلاطم روی مشخصات فنیاش کار کردهاند. چنان اختلافی دارد که البته حالا حالا مشکیپوش به گرد پایش نمیرسد. ببخشیدا ولی هیچ راهی برای ماستمالی کردن قدرت او نیست. من نمیدانم چه نیازی به همه گشتاور بود. الان زیردریاییها هم با این گشتاور تولید نمیشوند.
نتیجهگیری
قرار نیست که با هم دعوا کنیم. قرار است؟ پس ببینید چه میگویم. مرسدسبنز Cکلاس Black Series یک پروژه تیونینگ به معنی واقعی است. اصالت بنز را با تمام وجود به عرضه گذاشته است. سوارش که میشوید حس برتری بهتان دست میدهد. خوب راه میرود و خوب شتاب میگیرد. خوب میایستد و کاملاً پایدار است.
خلاصه که ایامجی هر چه بلد بوده است را به کار گرفته است. اما یک مشکلی دارد؛ خیلی منظم است. خیلی داخل چارچوب حرکت میکند. همهچیز برایش تعریف شده. ایمنی برایش اولویت شماره یک است. آنقدر که همهچیز را فدایش میکند. یک ساعت رانندگی با نسخه مشکیپوش C63 فرقی با یک ساعت رانندگی با مدل معمولی C200 ندارد. فقط فکر میکنید سوار خودرویی شدهاید که سریعتر میرود.
اما برابوس. کاملاً بیپروا و گستاخ. همه چراغها برایش سبز است. راه نمیرود، پرواز میکند. آسفالت را گاز میگیرد. خوراک کل کل شبانه. شما کم نیاورید او کم نمیآورد. مخصوص تو قوطی کردن رقبا. اما این همه داستان نیست. شما قرار نیست هر روز مسابقه دهید.
مسافرت شما هرچند جوانانه باشد، قرار نیست جزوی از مسابقات فرمول یک باشد. همین آرام نرفتنش معضلی است. مصرف بیرحمانه سوختش هم که بماند. از همه اینها که بگذریم یادتان نرود شما سوار یک مرسدسبنز نیستید.
مرسدس Cکلاس نسخه BRABUS
مرسدس Cکلاس نسخه AMG
.: Weblog Themes By Pichak :.